سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای مردم! بدانید آنکه از سخن نادرست درباره خود، بی تاب می شود، [امام علی علیه السلام]
یکشنبه 89 تیر 27 , ساعت 2:14 صبح

دوشنبه 1/8/1385 ساعت 12:21 صبح

حاصل عشق واقعی همیشه وهمه جا دل تنگی سختی اشک و اه ولذتی پایان ناپذیر و دوست داشتنی است .باید از خدا خواست که همیشه این عشق را در قلب هایمان ساری وجاری نگه دارد.


یکشنبه 89 تیر 27 , ساعت 2:11 صبح

سه‏شنبه 2/8/1385 ساعت 12:0 صبح

سلام

من هم به نوبه خودم بعد از کسانی که قبل از من عید سعید فطر رو تبریک گفتن جملشون رو تکرار میکنم

عزیزان . کسانی که این ماه رو روزه بودین و کسانی که واقعا عید دارین

عیدتون مبارک

تو این شب مبارک از شما تمنا دارم منو کسانی رو که مزه عید رو از یادشون رفته دعا کنین

شاید روزی ما هم فهمیدیم عید و درکل روزهای خوب چه رنگی هستن

من که خودم اینجوری حرف دلمو باهاش میزنم شما دعا کنید قبول کنه

***

خدا یا یعنی او روزهایی که تو بچگی بیاد دارم میشه تو زندگیم تکرار بشه؟

جوری که این شبهارو به جای گریه کردن از ته دل بخندم؟

خدایا کسی به بزرگی و توانا بودنت شک نداره . ولی چرا کاری میکنی که من شک کنم ؟

منی که بد هستم . منی که تارک نماز و روزه هستم . منی که مشرک شدم . منی که اون دنیامو فروختم

من . بنده تو . منی که از خاک درستم کردی به خاک هم بر میگردونی .

مگه بد بودنم . حق ناشناس بودنم .

چه کاری رو میتونه از پیش ببره که ازم متنفر شدی و دعامو مستجاب نمیکنی

مگه تو رحمان و رحیم نیستی ؟ 

بگذریم . همین یه سوالمو جواب بده که خودش چند سوال هست دیگه حرفی ندارم .

دو تا بنده تو با این کوچکی اگه یه بچه داشته باشن میتونن اگه بچه نا فرمانی کرد اینقد مجازاتش کنن چون به وجودش آوردن که تو منو مجازات میکنی ؟(تو با این همه عظمت اونا به این کوچکی) ؟

خدایا اگر چه بچه بدی شدم برات ولی هنوز اینقد قبولت دارم که با این حرفای دلم که میگم موهام از ترس سیخ شده . اشک تو چشمام حلقه بسته اینایی که میخونن شاید نبینن و باور نکنن ولی تو که میبینی .

آخه چرا ؟ 

شاید چراشو خودم میدونم ولی تا کی؟

اونش هم میدونم که تا وقتی آدم بشم ولی آخه چرا این فرستو بهم نمیدی که خودمو نشون بدم ؟

میبینی چطور سوال پیچت کردم؟

میدونم که میدونی این آخری رو شوخی کردم

خدایا این بحس تا ابد ادامه داره تو یه جوری خلاصش کن که میتونی منکه نمیتونم .

میدونم پارتی بازی نمیکنی ولی به بزرگی خودت منو ببخش و کمکم کن .من فقط از تو کمک میخام

یه جوری دعاهامو مستجاب کن به خودت قصم که نیت هام بد نیست

ببین چطوری قصم خوردم اونم واسه تو . کسیکه خودش میدونه راست میگم یا دوروغ پس خودت میدونی چی میخام ازت

منم اینجا سانسورش میکنم و نمیگم . حالا ببینم کی میرسه اون روز که عید ما هم برسه تا ببینیم چه رنگی هست

ببین خدا گفتم عید ما نه عید من

من ازت اونو میخام با رضایت کامل تو که نه فقط اینجا اون دنیا هم با هم باشیم

میدونم الان به شوخی میگی اوووووووووووووووووووووووه رو رو برم تازه میگه یه چیز رو میخام

الان باید نامه کتبیمو تمام کنم ولی دلیلی برا خدا حافظی ندارم چون میدونم همیشه با همیم

پس بزار ببوسمت   


یکشنبه 89 تیر 27 , ساعت 2:4 صبح

چهارشنبه 3/8/1385 ساعت 3:37 عصر

سلام

وقتی شنیدم فردا عید هست گفتم من عید ندارم چون میدونستم

همیشه همین وقتها یه جورایی فراموش میشم

البته پر رویی هست که انتظار داشته باشم دیگران به خاطر من خوش نباشن

ولی تو واسه من دیگران نیستی اینو بدون .

شاید بگی میدونم ولی نمیشد . ولی اینو بدون که میفهمم که اگه مثل من عشق رو میفهمیدی هیچ ممکنی برات ناممکن نبود مثل الان که ...

هیچی بگذریم ...

لاگ قبلیمو بخون . اونی که حال منو میدونه فقط خداست .

ولی من چقدر خرم که فکر میکنم تو خدای منی و از اون بالا منو میبینی که چه حالی دارم

های ..های

گریه...گریه...گریه...

دارم خفه میشم . بغض گلومو گرفته

امروز هم هوا ابریه این هم از شانس منه که تمام آدمو عالم یه جا حالمو بگیرن

ولی دیگه عادت کردم . اینو بدون که

خیلی دوست دارم

ولی با اینکه نمیخام بگم چون که از گفتنش قلبم بدرد میاد .

ولی کاش فقط چند لحظه جای من بودی

تا بفهمی من چی میگم

یا کاش یک لحظه جای خدا بودی تا میدیدی  که چه میکشم و بفکر جبران بودی

واقعا جبران میکردی نه مثل همیشه فقط قولشو بدی

دیگه از هرچی قوله خسته شدم .خسته

امروز حرفای دلمو مثل همیشه زدم حالمو هم اونجور که واقعا هست بیان کردم

ولی تو کجایی که ببینی ؟

 


یکشنبه 89 تیر 27 , ساعت 2:1 صبح

شنبه 6/8/1385 ساعت 6:46 عصر

سلام

الان ساعت  5.45 دقیقه عصر روز شنبه 6/8/1385 که البته رو لاگ هم مشخص هست

با دلی نا امید و شکسته اومدم خونه و خودمو با نوشتن به خریت زدم که غصه هام رو فراموش کنم

نمیدونم چی بگم .چکار کنم.

تو این لحظه میتونم راحت به یک چیز فکر کنم . که در این لحظه برام شیرین تر از همه چی هست

مرگ

ولی کاش میتونستم

کاش میتونستم اصلآ نباشم

خدایا تا کی؟

اصلآ هستی ؟ میشنوی چی میگم؟

فکر نکنم

وقتی کسیی این همه دوسم داره و میدونم عاشقمه . اینجوری دلمو میشکنه

آ ه ... خدایا چکار کنم؟

مگه الان شیرین تر از عالم مرگ جای دیگه ای هم هست که بهش فکر کنم؟

وقتی احساس میکنم دارم میرم با چشم گریون و بغض گلوم .با آرامش.تو یک سکوت غمگین

سبک . بدون خستگی . راحت . میرم آسمون بالا تر از همه چی

حالا دیگه احساس منگی میکنم همه چیرو آروم میشنوم با یه حالت دلنشین

تو اون لحظه احساس میکنم فقط یک چیزو حس میکنم

اونم به آرومی

خورشید غروب میکنه . صدای قرآن میاد . نسیم خنکی میوزه

شیون . زاری .صدای خوندن لا اله الا الله

ولی یه صدایی میشنوم که خیلی برام آشناست صدای بغض آلود و گرفته

گریه یه عاشق . کسی که نمیدونست چطور حرف دلشو بگه

شاید میترسید 

ولی حالا میدونست گفتنش دیر شده

افسوس

اه

غم

ولی تا کی؟

آره . الان میتونست اون روزای منو درک کنه

یه جورایی عذاب میکشید که چرا به قول دلش عمل نکرده

ولی میدونست دیگه دیر شده . حالش خیلی بد بود منم تحمل دیدنشو نداشتم چشام براش پر اشک شد

دلم براش سوخت . خواستم لباشو ببوسم بهش بگم که هنوز هم دوسش دارم

یه هو داد زدم ولی نشنید

اومدم اشکاشو پاک کنم دستمو بردم رو گونه هاش ولی ازش رد شد

دیدم دارن رو جسدم خاک میریزن

اونم از خاکش میریخت رو سرش حالا فهمیدم چی شده

دوست داشتم اونو هم با خودم ببرم

نفهمیدم چی شد

تنها نبودم همه اونجا بودن . ولی احساس دل تنگی میکردم 

ولی حالا همه میرفتن اونو هم با خودشون میبردن

همش پشت سرشو نگاه میکرد انگار میدید دستمو برای التماس دراز کردم که پیشم بمونه

ولی باز مثل همیشه دیگران براش تصمیم آخرو میگرفتن

اون باید میرفت

منم مثل همیشه تنها میموندم

وباز غم

غصه . بغض

اون منو فراموش نمیکنه؟

الان فهمیدم یه عاشق چه باشه چه بمیره همیشه میسوزه

.

.

.

5 دقیقه بعد 

نمیدونم چی شد بغضم ترکید

ولی نمیخواستم اونایی که تو هال نشستن متوجه بشن

کمی راحت شدم

ولی باز روز از نو روزی از نو

چه کنم با این همه غم ؟

تورو خدا نزار اینجوری که گفتم بشه

میفهمی ؟


یکشنبه 89 تیر 27 , ساعت 1:56 صبح

دوشنبه 15/8/1385 ساعت 1:0 صبح

سلام

ساعت 8.14 شب روز یکشنبه 13/8/1385

الان که شما این لاگو میبینید دوشنبه هست .

قراره واسه چند روز جایی برم با اینکه چند نفر با من هستن (ولی بازم تنهام)

البته امیدوارم روزهای بهتر از اینو با هم باشیم

گفتم یه چیزی که تو دلم هست بگم بعد از من بخونید

***

من نمیدونم چرا هرچی غمه مال منه

تا کی غمگین باشم ؟

تاکی همه . جوری باهام رفتار کنن که انگار بهشون بدهکارم ؟

اصلا چرا بعضیها اینقد خوش شانس هستند ؟

حالا چرا من باید همیشه بدشانسه باشم ؟

چرا باید همیشه اگه کاری برای کسی میکنم بگن وظیفته ؟

حالا چی شد کسی اگه کاری واسه من بکنه باید آدمو عالم بدونن و بگن فلانی این کارو واست کرد ؟

اصلا من چرا این سوالهارو میپرسم . مگه جوابی هم دارن؟

نه

معلومه نه . همیشه همینجور بوده .وقتی آدما تو جواب دادن کم میارن جواب سربالا میدن

ولی من یه جواب واسه خودم دارم

اونم اینه که فقط به این دل خوشم که تو این دنیا حداقل یه نفر حرفامو میفهمه

فقط اونه که بهم امید میده و طرفمو میگیره

بهم یاد میده که به هیچکس نباید امیدوار باشم بجز اون

بله

حداقل الان بله .

این رسم روزگاره که آدمای یه خانواده تا وقتی خانواده هستن که همدیگرو درک کنن

وقتی که همه سر گرم جنگیدن با مشکلات میشن همدیگرو از یاد میبرن

ولی اینجاش خنده داره که خیلیهاشون به تفریح و خوشیهای زندگی میگن سختی روزگار

اینجاست که آدم احساس تنهایی میکنه و دنبال کسی میگرده که پشتش یاشه

بهش کمک کنه

یارش باشه

ولی مدام از این میترسه که نکنه تنها امیدم منو فراموش کنه ؟

وای خدا دارم دیوونه میشم این چه فکراییه که میکنم؟

ولی همش واقعیته

تو تنها کسی هستی که منو میفهمی

کاش همه مثل تو بودن

اون وقت بود که زمین هم مثل بهشت پر از فرشته میشد

و من آدم باز هم تنها میموندم

جدآ این دیگه خنده داره به خدا

آخه چرا هرجا پایانی تو انتظار منه تنهایی هست؟

 


یکشنبه 89 تیر 27 , ساعت 1:46 صبح

شنبه 20/8/1385 ساعت 11:11 صبح

سلام

تا حالا به این فکر کردین که چرا آدما وقتی کم میارن به خدا توکل میکنن؟

اینجوری به خودشون امید میدن

ولی چرا بیشتر این مواقع که از همیشه نا امیدترهستن از امید حرف میزنن؟

چرا وقتایی که غمی ندارن به فکر این حرفا نیستن؟

من که خودم هرچی فکر میکنم به این نتیجه میرسم که دلیلش اینه آدما بیشتر از اونی که بایه به خدا تکیه کردن

همش انتظار دارن کارا که خراب شد خدا درستش میکنه

چرا همیشه باید حرف از قسمت بزنیم ؟

چرا همیشه بگیم اگه قسمت باشه؟

ما خودمون قسمت رو درست میکنیم

در این راه هم شکی نیست که خدا کمک میکنه

ما میتونیم با تلاش خودمون به هر آرزویی که داریم برسیم

به خدا بعضی آرزوها به راحتی بدست میان اگه خودمون کمک کنیم

همیشه اینو بدون که به هدف رسیدن مهم هست . نه چطور رسیدن

(البته اینو از نظر شخصی گفتم که سختیهای راه خودمون رو میدونم

و میشه در آینده از اونا به عنوان خاطره های خوش یاد کرد

چون واقعآ مشکلاتی هست که نمیشه به خاطر هدف از اونا چشم پوشی کرد) 

شاید راهش خیلی سخت و طولانی باشه ولی همه مشکلاتش 

به خاطره های شیرین تبدیل میشه

به امید اون روز که با لبخند بر لبان قشنگت

از اشکهای الان یاد کنیم و قدر زندگی رو که به آسونی بدست نیاوردیم بدونیم

به راستی که اینجور به آرزو رسیدن شیرین ترینه 

 


یکشنبه 89 تیر 27 , ساعت 1:27 صبح

چهارشنبه 24/8/1385 ساعت 12:0 صبح

سلام

اینجور فکر نکن که تو راهی که میریم تنها هستیم

اینو بدون که اون بالا بالاها کسی هست که هیچوقت تنهامون نمیزاره

اینو هم بدون که هیچ پشتیبانی نمیتونه مثل اون باشه

پس با هم به اون توکل میکنیم


 


یکشنبه 89 تیر 27 , ساعت 1:20 صبح

دوشنبه 29/8/1385 ساعت 11:52 عصر

سلام

الان ساعت 11.30 شب 4 شنبه هست

امشب از اون شبهای خوب زندگیم باید باشه که منو عشقم دقایقی توی جمع زیر 1 سقف بودیم

اینقدر نزدیک و اینهمه دوری ؟

باید از کی و به کی شکایت کرد که ما نمیتونیم حتی یک احوالپرسی ساده با هم بکنیم؟

چرا؟

ولی باز خدا رو شکر

حد اقل اگه کاری میکنن از هم دور باشیم ولی نمیتونن دلهامونو از هم جدا کنن

دل هامون به هم نزدیکن . نزدیکتر از هر چیز ممکن

جوری که مثل الان طپش قلبشو . حتی نفساشو تو وجود خودم حس میکنم 

و به اونایی که فکر میکنن موفق شدن میخندم

و میدونم اونم حال منو داره

شاید یه روز پیش اومد به اونا بگم که اگه شما از رو نادانی اینقد مارو از هم دور نمیکردین

حد اقل باعث نمیشدین خودتون اینجوری کوچیک بشین 

وکارایی بکنین که هیچ وقت نتیجه ای نداشت 

ولی نمیگم به امید روزی که جبران کنیم

میگم به امید روزی که اونا به اشتباهشون پی ببرن 

ومابا هم اونارو ببخشیم


 


یکشنبه 89 تیر 27 , ساعت 1:4 صبح

شنبه 8/7/1385 ساعت 1:0 صبح

 

سلام .


ساده بگم از طرف خودم . کسی که نمیدونم لایق هستم که خدا دعامو مستجاب کنه یا نه . تو این شبای ماه مبارک رمضان که مثل همیشه وقت این موضوعات به فکر دعا و عبادت هستیم و بقیه ایام رو مرخصی میریم . از خدا میخام که عاشق ها رو عاشق تر عشق هارو سخت تر سختیهارو بیشتر ولی وفاهارو مثل همیشه افزون تر بکنه برای همه عشاق واقعی که عشقو با همه سختیهاش دوست دارن و میدونن عشق اگه این همه مشکل نبود اسمش دوست داشتن بود .


بگین الهی آمین...     


پنج شنبه 89 تیر 24 , ساعت 12:59 صبح

 

چهارشنبه 1/6/1385 ساعت 7:19 عصر

ای کاش مهتاب آینه ای بود که میشد هر شب تا صبح ترا در آن ببینم


 


   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن