سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ناز خود بگذار و کبر از سر به در آر و گور خود را به یاد آر . [نهج البلاغه]
یکشنبه 89 تیر 27 , ساعت 1:20 صبح

دوشنبه 29/8/1385 ساعت 11:52 عصر

سلام

الان ساعت 11.30 شب 4 شنبه هست

امشب از اون شبهای خوب زندگیم باید باشه که منو عشقم دقایقی توی جمع زیر 1 سقف بودیم

اینقدر نزدیک و اینهمه دوری ؟

باید از کی و به کی شکایت کرد که ما نمیتونیم حتی یک احوالپرسی ساده با هم بکنیم؟

چرا؟

ولی باز خدا رو شکر

حد اقل اگه کاری میکنن از هم دور باشیم ولی نمیتونن دلهامونو از هم جدا کنن

دل هامون به هم نزدیکن . نزدیکتر از هر چیز ممکن

جوری که مثل الان طپش قلبشو . حتی نفساشو تو وجود خودم حس میکنم 

و به اونایی که فکر میکنن موفق شدن میخندم

و میدونم اونم حال منو داره

شاید یه روز پیش اومد به اونا بگم که اگه شما از رو نادانی اینقد مارو از هم دور نمیکردین

حد اقل باعث نمیشدین خودتون اینجوری کوچیک بشین 

وکارایی بکنین که هیچ وقت نتیجه ای نداشت 

ولی نمیگم به امید روزی که جبران کنیم

میگم به امید روزی که اونا به اشتباهشون پی ببرن 

ومابا هم اونارو ببخشیم


 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن